شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان

مشخصات كتاب

نام كتاب: شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان

نويسنده: صافى، لطف الله

تاريخ وفات مؤلف: معاصر

موضوع: مقاله ها و خطابه ها

زبان: فارسى

تعداد جلد: 1

المقدمة

بسم الله الرحمن الرحيم

(ذلك و من يعظم شعائر الله فانّها من تقوي القلوب)

از بزرگترين شعائر تشيع و ولاء اهل بيت رسالت عليهم السلام اقامه مراسم عزادارى و سوگوارى براى حضرت سيد الشهداء ابى عبد الله الحسين عليه الصلاة و السلام و كحل الله ابصارنا بتراب مقدم زوار حرمه مى باشد.

اين شعائر، شعائر الله شعار اسلام، شعائر مجد و عظمت موحدين و خدا پرستان و معالم انسانيت است.

تعظيم اين شعائر هر چه باشكوهتر انجام شود دلها را بيشتر و بيشتر به خلوص نيت و صبر و استقامت و فداكارى در راه احياء حق و اعلاء كلمه اسلام مائل مى سازد و ظلم و استبداد و شرك و استضعاف را محكوم مى نمايد.

مكتب جهاد و مدرسه عظمتهاى انسانى در اين شعائر زنده مى شود و فرياد حسين عليه السلام

اني لا اري الموت الا سعادت و لا الحياة مع الظالمين الا برما

بدنهاى مستكبران را مى لرزاند و اركان استكبار آنان را منهدم مى سازد.

شعائرى است كه به انسانها در طول تاريخ درس مى دهد كه سر بلند وعزيز و با افتخار زندگى كنيد و به ذلت و پستى و هر چه دون شاءن انسانيت است تن در ندهيد و همگان و هميشه در هر جا و مكان با بزرگ مجاهد آل محمد صلوات الله علهم اجمعين و رهبر آزاد مردان جهان ابوالشهداء و سيد الاحرار (هيهات منالذله) را تكرار كنيد و به خوارى و دون همتى گردن ننهيد كه على عليه السلام امير مؤمنان

پبدر بزرگوار حسين عليه السلام فرمود:

الا حر يدرع اهل اللماظة لاءهلها انه ليس لاءانفسكم ثمن الّا الجنة فلا تبيعوها الّابها

اگر مى خواهيد به پيشتازان صحنه شهادت كربلا تاءسى كنيد خود را بغير از خدا و ثواب خدا و بهشت خدا نفروشيد.

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 3

اين شعائر به صورت و به مظهر و جلوه اى اقامه شود مقدس است و برگزاركنندگان آن مورد ستايش و تحسين خواهند بود. با اين شعائر مى توان دعوت اسلام را بيش از پيش جهانى كرد و دنيا را مجذوب حقايق اين دين حنيف نمود.

بطور يقين حضرت بقيه الله ارواح العالمين له الفداء در بعضى اين مراسم شركت فرموده و با عزاداران حسين عليه السلام همكارى كرده اند.

بديهى است اين مراسم و شعائر بايد هرچه بيشتر از رياء و شوائب هرگونه عمل نامشروع و حرام پاك و منزه باشد و همه جلوه هاى آن جلوه هاى حمايت از حق و امر به معرو و نهى از منكر و كوبيدن باطل و گناه و معصيت باشد.

سلام الله و سلام جميع انبيائه و ملائكته علي مولانا أبي عبد الله الحسين و علي اولاده و اهل بيته و اصحابه و انصاره و علي زواره و شيعته. حشرنا الله في زمرتهم بحق محمد و آله الطاهرين صلوات الله عليه اجمعين

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 4

شب عاشورا

خدايا، چه مى شد اگر امشب را آن فردا نبود و تا صبح روز قيامت بامدادش نبود و در فردايش آن جنايات هولناكى كه تا آن تاريخ سابقه نداشت و بعد از آن همانند و نظيرش اتفاق نخواهد

افتاد واقع نمى شد و تاريخ بشريت سياه و آنچنان پر از ننك و عار نمى گرديد و اوج بى رحمى و بى وجدانى و درنده خوئى اين بشر كه از هيچ مخلوق ديگرى ظهور نمى كند نشان داده نمى شد، و آن دردمنشانى كه در صحراى كربلا براى ارتكاب بزرگترين جرائم تاريخ گرد آمده بودند فرصت اين همه گستاخى و اظهار خباثت نفس را نمى يافتند.

آنان بدترين جنايتكارانى بودند كه خود را به جيفه دنيا و به يزيد و ابن زياد- آن جرثومه ها و تجسم ستمكارى و بى شرفى و پستى و پليدى و همه رذايل اخلاقى و آن دشمنان خلق هاى مستضعف- فروخته بودند.

خدايا، اگر امشب به پايان نمى رسيد، شمر و سنان و ابن سعد و حرمله و ديگر شقاوت پيشه گانى كه اولياء تو را محاصره كرده بودند نمى توانستند آن همه شقاوتى را كه از خود نشان دادند در دفتر سياه بنى نوع انسان ثبت نمايند و ميلياردها بشرى را كه در طول تاريخ آمده و مى آيند سر بزير و شرمنده كنند.

خدايا، چه مى شد اگر خورشيد و ماهت از حركت باز مى ايستادند و زمين از گردش باز مانده بود تا در فرداى امشب عزيزترين و بهترين بندگان تو حسين و يارانش به دست دشمنان تو به شهادت نمى رسيدند و آن همه مصائب جانكاه بر اهل بيت پيغمبر تو وارد نمى شد.

اما خدايا، تو خود صاحب اين جهانى و دنيا را دار امتحان و آزمايش قرار دادى، فرمودى:

ليبلوكم ايّكم احسن عملًا

بقضاء و قدر تو ارزش انسانها ظاهر مى شود.

تا آنها كه بالاترين مراتب كمال انسانيت را دارند در اعلامِ

ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم

الجنه

وتو را بهترين مشتري شناخته و خود را بتو فروخته شناخته شون.

وهم آنهايى كه در اسفل السافلين مكان ميگيرند و

اولئك كالانعام بل هم اضل

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 5

توصيفى از خباثتشان است خود را معرفى كرده و بشاسانند.

لا تسئل عما تفعل و يسئلون و انت العليم الحكيم

امشب سران دو گروه كه همواره در تاريخ مواجهه و صف آرايى آنها را در برابر يكديگر خوانده و مى خوانيم در كربلا در روى صفحه مى آيند و تمام اين عالم را تا پايان اين جهان به تماشاى مقابله و نبرد دو جبهه حق و باطل و موقف آنها مشغول مى سازند.

موقف الهى و رحمانى حسين و اهل بيت و اصحابش كه با آن عده به ظاهر اندك و معدود و به باطن امت ها و جهان هايى از شخصيت هاى بى نظير و بى عوض، براى بذل جان در راه خدا و عزت و عزت و كرامت و شرف انسانيت و اعلاء كلمه الله و احياء معالم دين اعلام تصميم مى نمايند و هيچ گونه فشار و تهديد و اوضا عناگوارى كه پيش آمد- از شهادت جوانان و تشنگى كودكان و اسارت فاضل ترين و با شخصيت ترين بانوان- به قدر ذره اى در تصميم آنها اثر نمى گذارد.

و موضع نحس و نجس و پليد و ضد انسانى و بى شرمى سپاه كوفه كه با خدا اعلان جنگ داده و مى خواهند با فرزند رسول خدا بجنگد و او و همه يارانش را تشنه لب از دم شمشير بگذرانند و محترم ترين و معتبرترين بانوان درگاه خدا را اسير سازند.

گروه ابن سعد و شمر و سنان و خولى و يزيد و ابن زياد را

طمع به جايزه ها و پست و مقام و يا بيم از يزيد و ابن زياد به كربلا آورده بود و گروه حسين عليه السلام و حزب خدا به شوق درك درجات عاليه و دفاع از نواميس دين و حرم نبوت و ولايت در آن ميدان آزمايش حاضر شده بودند.

منظره شب عاشوراى كربلاى سال 61 هجرى منظره اى عبرت انگيز و آموزنده بود، سعادت و مناعت و بلندى همتن از ياران امام حسين عليه السلام و شقاوت و دنائت و پستى از پيروان بنى اميه خود نمايى داشت.

سپاه حسين عليه السلام كه خود را چون رهبرشان سعيد مى دانستند و به موقفى كه داشتند افتخار مى كردند و در حسن عاقبت خود هيچ شبهه و شكى نداشتند و فاصله اى بين خود و رستگارى و رسيدن به لقاء الله جز شهادت در ركاب آقا و مولايشان نمى ديدند. آرام و مطمئن شب را به عبادت به صبح رساندند.

و سپاه يزيد و ابن زياد و عمر سعد گرچه خود را به ظاهر پيروز مى ديدند، اما هيچ يك خود را به موضعى كه داشتند سعادتمند نمى دانستند، جز شمر و تنى چند از هم قماشانش كه

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 6

شايد از كشتن اولياء الله و فرزندان پيغمبر و مظهر ايمان و توحيد و كمال انسانيت لذت مى بردند و احساس شرم نمى كردند، ديگران همه خود را با وجدان خود در جنگ مى ديدند.

به هر حال، اگر چه ما نمى توانيم هويت حق ستيزى فوق العاده و دشمنى بى اندازه آنها را با خاندان رسالت و ميزان عداوتشان را از دين ارزيابى كنيم، اما مى دانيم كه مع ذلك در ميان همين اشقياء كسى نبود كه

براى كشته شدن و بذل جان آمده باشد، همه آمده بودند كه برگردند و جايزه بگيرند يا اينكه مورد خشم ابن زياد قرار نگيرند. و در ميان آنها بسا كسانى بودند كه مانند حر منتهى شدن اين جريان را به شهادت امام عليه السلام پيش بينى نمى كردند و كسانى ديگر هم شايد استقامتن و ايستادگى امام و يارانش را در موقفى كه داشتند باور ننموده و گمان مى كردند پيشنهاد تسليم يا جنگ و شهادت در آن شرايطى كه بزرگترين شجاعات دنيا را به تسليم وادار مى نمود كه ساز مى شود و امام و يارانش به ذلت تسليم (العياذ بالله) تن در مى دهند.

خلاصه جز عده معدودى احدى از آنها نبود كه بتواند خود را با حساب معنويات قانع سازد و از خسارت و صدمه معنوى كه در اين جنگ مى بيند استقبال داشته باشد و مرگ در آن مهلكه را براى خود هلاكت حقيقى نداند. آنها نمى توانستند مواقف امام و يارانش را داشته باشند زيرا بر باطل بودند و نمى توانستند در وجدان خود جنگ با پسر پيغمبر را توجيه كنند.

اما اصحاب امام همانطور كه خود امام آنها را توصيف كرد و آنها خودشان مكرر اعلام كردند، به چيزى غير از شهادت در راه امام عليه السلام راضى نمى شدند و همه آمده بودند كه در آن مهلكه جان بدهند و به فوز شهادت نايل شوند هدفشان از اينكه قرآن موضع مجاهدين در راه خدا و در ركاب پيغمبر را به آن توصيف كرده مى فرمايد:

قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنين

بالاتر بود موقف آنها بين تسليم و ترك حق و ترك امام يا شهادت در راه خدا خلاصه شده بود و آن راد

مردان ايمان و شرف انسانيت شهادت را اختيار كرده بودند و لحظه اى در آن ترديد نكردند و از اينكه بر حقند و شهادتشان در راه خدا است و در اين جنگ زيان نمى كنند و كشته شدنشان عندالله بى عوض نمى ماند، ايمان محكم داشتند، از اين جهت يك تن از آنها در روز عاشورا پشت به جنگ نكرد در حالى كه دشمنانشان هر كجا خطر مرگ را مى ديدند پا به فرار گذارده و مى گريختند.

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 7

شب عاشورا خيام طاهره حسين عليه السلام و لشكرگاه آن حضرت پر از صفا و معنويت و شوق به لقاء الله بود، صديا دلنوازشان به مناجات بلند بود و تهجد و عبادتشان به انسانيت بها و ارزش مى داد:

لهم دوي كدوي النحل ما بين راكع و ساجد و قائم و قاعد

هيچ يك از آنها از اينكه فردا شب زنده نيست متأسف نبود، فقط آن غيرتمندان با شهامت از اين جهت نگران و متأسف بودند كه مى دانستند فردا شب اين بانوان با عظمت ترين بيوت شرف و كرامت، اسير دشمن مى شوند و حمايت كننده اى ندارند.

منظره شب عاشوراى حسين و اصحاب آن حضرت اتمام حجت ديگرى به سپاه كوفه بود كه بدانند مى خواهند چه جنايت عظيمى را مرتكب شوند تا بفهمند كه با شب زنده داران و قاريان قرآن و بهترين خلق خدا رو به رو هستند با اينكه بيشتر چهره هايى كه براى يارى حسين عليه السلام آمده بودند براى آنها ناشناخته نبود.

«حبيب بن مظاهرها» و «مسلم بن عوسجه ها» همه از كسانى بودند كه سوابقشان در اسلام بر بيشتر سپاه كوفه خصوصاً سران نامردشان پوشيده نبود، همه آنها را بزهد و

پارسايى و حفظ قرآن و عبادت و شخصيت مى شناختند.

«ابو عمرو نهشلى» به تهجد و كثرت نماز توصيف مى شد هم چنين «سويد بن عمرو» به شرافت و كثرت نماز مشهور بود.

«قارب» غلام امام، قارى قرآن بود، شؤذب مجلس روايت داشت و از مشايخ حديث بود، هم چنين «برير بن خضير» از قراء قرآن بود «قيس بن مسهر» و «عمرو بن خالد» و «ابوثمامه» و «سويد و عبدالله بن عمير» و «سعيد بن عبدالله» و ... همه از شخصيت هايى بودند كه حضورشان در ركاب امام عليه السلام و فداكارى هايشان حقانيت خودشان و گروهشان را ثابت مى كرد علاوه بر اينكه جمعى از صحابه پيغمبر صلى الله عليه وآله مانند: «انس بن حارث» و «حبيب بن مظهر» و «مسلم بن عوسجه» و «ابوسلامه» و «هانى» و «عبدالرحمن بن عبد رب انصارى» و «عبدالله بن يقطر» نيز به شرف افتخار جان نثارى حسين عليه السلام مشرف بودند. اصحاب حسين عليه السلام شامل بزرگان و حاملان حديث و عباد و زهاد و قراء مشهور و صاحبان سوابق در مغازى بودند كه كشتن هر يك از آنها سندى معتبر براى محكوميت و بطلان طرف مقابل بود.

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 8

بديهى است موقف حسين عليه السلام مشروعيت و حقانيت آن به خود آن حضرت بود و اگر احدى از اين بزرگان از اهل بيت عليهم السلام و از آن صحابه هم ملازم ركابش نبودند حقانيت حسين عليه السلام و بر حق بودند قيامتش مسلم بود، ولى شهادت اين بزرگان نيز در كنار آن موج وسيعى كه شهادت سيد الشهداء عليه السلام در درياى بيكران و پهناور عالم اسلام ايجاد كرد و تا امروز

بر وسعت آن افزوده مى شود، امواجى بود كه هر كدام جلوه خاص و معنى و مفهومى را عرضه مى كند و عظمت آن موجى را كه هرگز پنهان نمى شود. نشان مى دهد.

چنانكه اجتماع سران اراذل و اوباش و اعداء اهل بيت عليهم السلام و افرادى كه معلوم بود در شركتشان هيچ هدف صحيح و مقصدى ندارند و در ارتكاب بدترين جنايت ها و انجام فجيع ترين بى رحمى ها و نيز براى خوش رقصى و اظهار ذلت و خودفروشى به بنى اميه آماده شده اند، موقف عزت و سربلندى و سرافرازى ياران بى عبدالله عليه السلام را بيشتر آشكار مى ساخت.

آرى فرشتگان الهى كه بدرگاه خدا عرض كردند:

اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء

به اين گروه يزيديان و شمر و ابن سعد و پيروان خط و راه آنها نظر داشتند.

و خداوند متعال كه در جواب آنها فرمود:

اني اعلم ما لا تعلمون

به گروه حسين و اصحابش و كسانى كه در طول تاريخ در اين خط مى باشد و از آنها پيروى مى نمايند عنايت داشت.

چنانكه ارباب تواريخ و حديث نگاشته اند عصر روز تاسوعا وقتى عمر سعد بر حسب فرمانى كه از ابن زياد رسيده بود كه به فوريت جنگ را شروع نمايد، فرمان يورش به خيام طاهره داد به شرحى كه در كتاب ها نوشته اند امام حسين عليه السلام از آنها يك شب براى اجراء يك سلسه برنامه هاى عبادى و در واقع وداع با نماز و عبادات و تكاليف الهى مهلت خواست.

مؤمن آماده براى لقاء خدا در عين حال شدت شوق به فوز به لقاء، ادامه انس نمازى و عبادى خود را نيز با خدا دوست مى دارد و آن را هم ظهور و جلوه اى از لقاء الله مى بيند براى

ولى اللهى مثل حسين عليه السلام كه همه حالاتش در لقاء مى گذرد، همه جلوات لقاء حق، لذت بخش است.

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 9

اين مهلت خواهى متضمن معانى عالى و اعلان موضع بر حق امام بر آن گروه ستمكار كافر بود، اعلان حقيقت، اعلان توحيد و اعلان محكوميت دشمن بود و در عين حال مهلت و فرصتى براى سپاه عمر سعد بود كه اگر برخى از آنان تا حال فكر مى كردند كه جنگ با تسليم سيد الشهداء عليه السلام و اصحابش به پايان مى رسد و به شمشير كشيدن بر روى آن حضرت كه با شمشير كشيدن بر روى پيغبر فرقى ندارد منتهى نمى شود، اكنون كه بر سر دو راهى جهنم و بهشت قرار گرفته اند در اين يك شب در كار خود تامل كنند.

اگر در همان عصر تاسوعا بلافاصله جنگ شروع مى شد براى آن عده اى كه شب عاشورا به اصحاب امام پيوست فرصت براى گرفتن تصميم و بازگشت به حق نبود و چه بسا كه براى سعادتمندى مثل حر در آن وضعى كه جنگ با عجله شروع مى شد نيز سعادت ندامت و رجوع به حق حاصل نمى شد.

بنابراين اين مهلت يك شبه اگر چه به حسين عليه السلام و اصحابش براى عبادت داده شده بود، اما مهلت به سپاه عمر سعد هم بود كه در اين يك شب فكر خود بنمايند و با مراجعه به وجدان خود تصميم بگيرند، اگر چه ابن سعد و شمر و سنان ها تصميم خود را گرفته بودند و براى محاربه با خدا به كربلا آمده بودند، اما بسيارى بودند كه به زور و تهديد و تحت تأثير عوامل ضعف ايمان

و نداشتن شجاعت نفسانى و به اميد خاتمه غائله به تسليم امام بودند، براى اينكه بر آنها اتمام حجت شود، اين فرصت يك شبه لازم بود و در رجوع عده اى به حق مؤثر شد.

شب عاشورا صداى عبادت و مناجات دلنواز حسنى عليه السلام و اصحاب بزرگوارش صحراى كربلا را پر از روحانيت و معنويت و شور وشوق و توجه به خداى متعال كرده بوئد گروهى پاكباز دل از جان شسته و خود را به خدا فروخته و مطلوب و مقصود خود را يافته به توحيد دعوت به قرآن دعوت به حق دعوت به محكوم كردن ظلم و استكبار و دعوت به نصرت حق و دفاع از نواميس دين ظاهر بود.

دعاهايشان همه مشحون به معرفت و حمد و و شكر الهى بود خالصانه ترين ستايش و نيايش همان بوئد كه آن عزيزان درگاه خدا به پيگاه معبود حقيقى خود تقديم مى كردند.

آنان دلشان فارغ از همه اغيار و پر از اخلاص و محبت به او بود.

آن حالى را كه داشتند مغتنم مى دانستند و به آن معراجى كه عروج كرده بودند سرافراز و سربلند بودند.

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 10

اما از آن سو، گروه يزيديان كه اين منظره روحانى انصار الله در برابرشان قرار داشت ظلمات و تاريكى هايى كه در آن غوطه ور بودند و (بعضها فوق بعض) بود آن روشنايى جهانتاب را مى ديدند، اگر در آنها صاحب وجدانى بود غير از خجلت و سرافكندگى و از خود بيزارى، مى توانست چه احساسى داشته باشد نه دستشان به دعا بلند مى شد و نه مى توانستند با عالم معنوينت و لذت احساس به كمال و درك حق ارتباط

پيدا كنند. آنها مى توانستند چه دعايى داشته باشند آيا مى توانستند پيروزى بر حق را از حق طلب كنند، آيا واقعاً مى توانستند از خدا بخواهند كه حسين و يارانش به دست آنها كشته شوند، يقيناً حتى عمر سعد كه به زبان به لشكرش گفت:

يا خيل الله اركبي و بالجنة ابشري

نيز نمى توانست ميان خود و خدا به حسين نفرين كند، او خوب مى دانست كه بهشت و رضاى خدا با كارى كه او مى خواهد انجام دهد تحصيل نمى شود اگر كسى در لشكرگاه عمر سعد ضميرش بيدار بود و دعا مى كرد دعايش غير از اين نبود كه خدا فردا مرا از درگير شدن با حسين و اصحابش نگهدار، مرا به شقاوت شركت در خون حسين يا كشته شدن به دست حسين مبتلا نساز و همين عده معدود بودند كه دعايشان مستجاب شد و به حسين و انصار حسين ملحق شدند.

راستى شب غريبى بود آن شب، و اين دو گروه را حالات غريب متضادى بود.

حسين عليه السلام با دلى آرام و مطمئن و سرشار از شوق به لقاء الله خطبه خواند، خدا را به نيكوترين بيان نيايش و ستايش كرد و بر اينكه آنها را به نبوت و پيامبرى و علم قرآن و فقه دين سرافراز فرموده و چشم و گوش و دل (بصيرت و بينش همه جانبه) بخشيده حمد نمود و اصحاب خود را مدح و توصيف كرده و فرمود:

فاني لا اعلم اصحابي او في و لا خيراً من اصحابي و لا اهل بيتي ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بيتي فجزاكم الله عني خيراً

من اصحابى را باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم و اهل بيتى را

نيكوكارتر و با پيوندتر و فاضل تر از اهل بيت خود نمى دانم خدا شما را از من پاداش خير دهد.

سپس به آنها فرمود: كه شرط نيكى و يارى به جا آورديد و به آنها اذن داد كه از آن اقيانوس مواج پر از آزمايش به كنار روند و جان خود را نجات دهند و آنها را از بيعتى و

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 11

تعهدى كه نسبت به آن حضرت داشتند آزاد و برئ الذمه فرمود: «كه بروند و متفرق شوند و به منازل و شهرهاى خود برگدند».

فان القوم انما يطلبونني و لو قد اصابوني للهو عن غيري

اين مردم قصد تعرض به من دارند و اگر به من دست يابى داشته باشند به غير من نمى پردازند.

آن اهل بيت بزرگوار و آن اصحاب با وفا يك قول و يك سخن پاسخ دادند كه ما هرگز چنين كارى نكنيم و امام خود را در ميان دشمن بى يار و تنها نمى گذاريم.

برادران آن حضرت، برادرزادگان و عموزادگانش همه گفتند، ما چنين نكنيم چرا برويم براى اينكه بعد از تو زنده بمانيم.

لا ارنا الله ذلك ابداً

خدا ما را بى تو هرگز زنده نگذارد ما جان خود و كسان خود را فداى تو مى كنيم و در راه تو جهاد مى كنيم و در هر بلا و مصيبتى كه تو وارد شود ما وارد مى شويم.

پس از اينكه بى هاشم از اين مقوله سخن گفتند و تصميم قاطع خود را بر شهادت اعلام كردند اصحاب به نوبه خود بر مى خواستند و با عرض جانفشانى و جان نثارى در آن موقعيت به ظاهر پر از رعب و وحشت كه بر حسب عرف و عادت

بايد از آن پيشنهاد امام استقبال نمايند ايمان محكم خود را به امام و راهى كه در پيش گرفته اظهار مى نمودند و مرگ و آن شدايد و مصيبات جانكاهى را ه پيش رو مى ديدند به چيزى نمى گرفتند و خوشحال و سرافراز بودند كه از بوته امتحان چنان بى غل و غش بيرون مى آيند.

مسلم بن عوسجه در ضمن سخنانى پر از معنى و حقيقت، گفت:

«به خدا قسم اگر بدانم كشته مى شوم سپس زنده مى شوم و باز كشته مى شوم و به آتش سوزانده مى شوم و خاكسترم بر باد داده مى شود و هفتاد بار با من چنين رفتار نمايند از تو جدا نمى شوم تا جانم را در راه تو فدا نمايم پس چگونه دست از دامن تو بردارم و حال اينكه غير از يك كشته شدن نيست كه موجب كرامت بزرگتر و جاويد است.»

زهير گفت:

«من دوست دارم هزار بار مرا بكشند و خداوند متعال به كشته شدن من از تو و از اين جوانان اهل بيت كشتن را بگرداند.»

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 12

ساير اصحاب نيز آنچه بايد در مثل اين موقعيت بگويند به عرض رساندند، و دلاوران جهان و قويدلان را از درجه بلند قوت و استقامت و بى پروايى از مرگ و وحدت كلمه خود مبهوت و متحير ساختند.

آرى آنچه اين راد مردان مى خواستند بهايش همان بذل آن نفوس طيبه و جان هاى پاك بود.

اجياء دين و برانداختن بدعت ها و اعلاء كلمه الله و نجات اسلام و معالم انسانيت از خطر اضمحلال و ابطال باطل و عوض كردن تفكر اموى به تفكر محمدى و اسلامى و محكوم ساختن حكومت مشركانه سفيانى بود كه

به قول شاعر

لو لا صوارمهم و وقع نبالهم لم يسمع الا ذان صوت مكبر

آنان با بذل جان رضاى خدا و خشنودى رسول خدا و نصرت حق و نصرت قرآن را مى خريدند و به رضوان خدا نظر دوخته بودند و الحق در معامله اى كه كردند آن چنان سودى بردند كه احدى از انبياء و اولياء در معامله با خدا بيشتر از اين سود نبرده است.

آن شب و آن روز در بستر زمان بسيار كوتاه بود و به زودى گذشت اما آن صبر و پايدارى و استقامت بر تصميم در هر ثانيه اى از آن شب و روز فقط از مثل آن نخبه هاى فضيلت و شخصيت قابل ظهور و صدور است.

گوارا بر آنها رضاى خدا و رضاى رسول خدا و رضاى امير المؤمنين و رضاى فاطمه زهرا و امام مجتبى و رضاى آقا و مولايشان حسين عليه السلام.

همه جهات مادى آنها كه عاقبت هم از ميان مى رود در آن معركه از بين رفت، اما فضيلت و معنويت و نام بلند آنها باقى ماند و اگر دشمن بر آن ابدان طيبه چيره شد هر چه كرد نتوانست بر مكارم اخلاق و حريت و ايمان و اصطبار و موضع ضدّظلم و استضعاف آنها مسلط شود.

قد غير الطعن منهم كل جارحة الا المكارم فى امن من الغير

خدايا، ما آنها را دوست مى داريم و به كار آنها راضى و خوشنوديم و مواضع آنها را مى ستاييم، ما را در زمره آنها و دوستان آنها مقرر فرما.

اگر شنيده ايد كه فرموده آند اصحاب سيد الشهدا عليه السلام احساس الَم شمشير نمى كردند باور كنيد و تعجب نكنيد آنچه آنها مى ديدند و به شوق آنچه آنها مى رزميدند و نيل به

شب عاشورا

به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 13

مقامات و درجاتى كه آنها به آن ايمان داشتند شخص را از احساس رنج و الم تير و شمشير باز مى دارد.

انسانى كه گرم توجه به حق تعالى است و سير در عوالم وصال با او دارد اگر غير او و خودش را فراموش كرد و خلع بدن كرده باشد عجب نيست چنانكه معروف است كه پيكان تير را ازبدن امير المؤمنين عليه السلام در حال نماز مى كشيدند و آن حضرت ادراك الم نمى فرمود:

در نماز آن چنان زجا رفتى كه دعاوار بر سما رفتى

پر بسوداى تن نكوشيدى گاه كندى و گاه پوشيدى

بود غفلت زسلخ پيكانش كه به تن بود آن نه برجانش

وقتى كه بانوان مصرى با ديدن جما يوسف چنان از خود بى خود شدند كه بر حسب آيه كريمه:

فلما رأينه اكبرته و قطعن ايديهن وقلن حاش الله ما هذا بشراً ان هذا الا ملك كرى

دست هاى خود را به جاى ترنج بريدند و التفات به آن نداشتند، اگر اصحاب سيد الشهدا عليه السلام با آن درجه بلند معرفت و با اينكه غرق تماشاى جمال الهى بودند بر حسب اخبار حضرت منازل آنها را به آنان نشان داد، ضرب شمشير و تير و نيزه را بر جان خود خريدند و آن چنان گرم شور و شوق و وصول بلقاء الله و ثواب حق تعالى شوند تعجب نيست.

اين اصحاب برگزيدگانى بودند كه از پيش براى چنين امتحانى آماده شده بودند و در درك اين فضيلت از همه بزرگان و اصحاب پيغمبر صلى الله عليه وآله و امير المؤمنين و امام حسن عليهما السلام كه در آن عصر زنده بودند پيشى گرفته و بر همه

فضيلت و بلندى و رتبت يافتد.

از كتاب بصائر الدرجات قريب به اين مضمون نقل شده است از «حذيفة بن اسيد غفارى» كه حضرت مجتبى عليه السلام پس از اينكه از كوفه عزيمت مدينه فرمود:

شب عاشورا به ضميمه هماى سعادت، انقلاب محرم، اختر تابان، ص: 14

«من در التزام ركاب آن حضرت بودم و شترى را مى ديدم كه بارى بر آن است و پيشاپيش حضرت آن را مى برند به حضرت عرض كردم جعلت فداك (فدايم شوم) مگر بار اين شتر چيست كه شما به آن توجه داريد و آن را زير نظر قرار داده ايد فرمود: طومار اسامى شيعيان ما است، گفتم: فدايت شويم مى شود كه آن را به من نشان بدهى تا نام خودم را در آن ببينيم فرمود: آرى فردا صبح نزد من آى چون من خود خواندن نمى دانستم برادر زاده ام را با خود همراه بردم حضرت مجتبى عليه السلام فرمود: اين جوان كيست عرض كردم برادرزاده من است او را آورده ام تا نام مرا در آن طومار ببينيد. حضرت مرا امر به نشستن فرمود و دستور داد آن ديوان و دفترى را كه در ميانه است بياورند، برادر زاده ام در آن مى نگريست گفت، عمو اسم من در اين صحيفه است. گفتم: من تو را آورده آم تا نام من بجويى وتو نام خود را مى خوانى. جوان چند ورقى برگدانيد نام مرا نيز در آنجا پيدا كرد، من از اين در تعجب ماندم كه چگونه نام او پيش از نام من ثبت شده بود تا جوان در ركاب حضرت سيد الشهدا عليه السلام افتخار شهادت يافت و راز آن كه اسم او را در ورق ها پيش از نام عمويش حذيفه

ثبت كرده بودند معلوم شد».

شايد از اين جهت باشد كه وقتى اين عباس حبر امت به ترك ملازمت ركاب سيد الشهداء عليه السلام در سفر به كربلا مورد عتاب و ملامت شد جواب داد.

ان اصحاب الحسين لم ينقصوا رجلًا نعرفهم باسمائهم من قبل شهودهم

يعنى: اصحاب حسين عليه السلام يك نفر كمتر از آنانكه ما آنها را پيش از حضور در آن مشهد مى شناختيم نگرديد.

و از محمد بن حنفيه نقل است كه گفت: ان اصحابه عندنا لمكتوبون باسمائهم و اسماء آبائهم:

سلام الله عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليكم مني سلام الله يا ليتني كنت معكم فافوز فوزاً عظيما

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109